سفارش تبلیغ
صبا ویژن

صفحه نخست | عناوین مطالب | پروفایل مدیر | پست الکترونیک

از مدتها قبل یکی از دبیران خوب وفعال مدرسه پیشنهاد داده بودند که چند شب مدرسه بمانید و اردوی شبانه برای بچه ها بگذارید.پس از ماهها انتظار به سر رسید و ملاکهایی برای افرادی که می خواستند بمانند گذاشتند معاون مدرسه مان از همه بیشتر در این مورد زحمت کشیدند  [ اعم از التماس کردن دبیران و هماهنگ کردن آنها برای ماندن شب -هماهنگی با امام جماعت برای برگزاری نماز شب وصبح -هماهنگی سرویس و...برنامه ریزی دقیق:ساعت 30/5 نمازجماعت مغرب عشاء ساعت6 عصر حرکت بطرف حرم ساعت 30/6 دارالهدایه سخنرانی و مداحی - 30/7 دعای کمیل و زیارت- 15/9 برگشت به مدرسه- 30/9 شام و استراحت- 10 مولودی ومسابقه- 11 استراحت - 5 صبح نماز جماعت - ساعت 7 صبحانه و 8 اتمام اردو و برگشت به منزل].  منتخبین با ملاکهایی از قبیل معدل انضباط و کارت شرکت در نماز و... انتخاب شده بودند. عصر 5 شنبه 28 بهمن هوای برفی مشهد شادی بچه ها را دو چندان کرده بود. 5 عصر مدرسه رسیدم چندتایی از بچه ها آمده بودند یکی دوتا از مادران نیز همراهمان ...یکی یکی بچه ها از راه رسیدند تا اینکه با نماز جماعت رسما" اردویمان آغاز شد. قرار بود سرویس برای بردن بچه ها به حرم بیاید اما فراموش کرده بودن صبح زنگ بزنند و سرویس نداشتیم. به یکی از راننده های پارسال (آقای براتی) زنگ زدم انگار خداجون از قبل اورا فرستاده بود. تا زنگ زدم گفت: از نسترن 7 بیایید بیرون منتظرتونم.وااااای 23 نفر از بچه ها بهمراه 2مادر ومعاون خوبمان سوار شدیم. مینی بوس با صدای خوب دعای فرج و زمزمه ی یابن الحسن بیابیا...وصلوات خاصه ی حضرت رضا ی بچه ها عطر آگین شده بود. ماشین مارا پارکینگ 1 حرم مطهر پیاده کرد . پس از خواندن اذن دخول معاون خوبمان توصیه کردن از دعا برای فرج مولا فراموش نشود . به دارالهدایه رسیدیم هر کس جایی را به سختی برای نشتن پیدا کرد و صدای خوش زیارت امین الله. وپس از آن سخنران سخنان زیبایی ایراد کرد(خوش بحال کسی که وقتی به زیارت میآید آنچنان تغییر کند که همه بگویند از وقتی حرم رفته عوض شده و مخصوصا" ماندن در این حالت مهم است نه تغییر لحظه ای!...) دعای کمیل با صدای آقای خوش چهره...گریه‌آور  [بگذریم ازینکه چند نفر زودتر حرم رفته بودن ومنتظر - وبعضی دیگر را ما در حرم منتظر خسته کننده . خانم یعقوبی یکی دیگر از دبیران فوق العاده ی مدرسه فعال ارزشی... باهیئتی همراه به ما پیوستند] آقای خوش چهره: دوست ندارم روضه بخوانم چون ایام ولادت رحمه للعالمین است پیامبری که هنگام تولد وقتی شیطان می فهمد او رحمه للعالمین است می خواهد از ملکی که هر روز موظف بوده او را بزند شیطان را بخاطر پیامبر ببخشد خداجون نیز میپذیرد.گیج شدمبعداز دعای کمیل به مدرسه برگشتیم.  همه در نماز خانه جمع شدیم مادران بچه ها یکی یکی زنگ میزدن و تلفن سیار را به آنها می سپردم. مؤدبشیما با صدای قشنگش مداحی را با کمک دست زدن بچه ها شروع کرده بود. ساعت 5/10 بود از خانم یعقوبی اجازه خواستم  سفره رو بندازیم تا بچه ها زخم معده نگیرن. بچه های هر کلاس دور هم جمع شده بودن و جداجدا غذا می خوردن . گفتم:خداجون دوست داره سفره ای رو که دستهای زیادی به آن دراز شود وخانم یعقوبی نیز : وبه آن سفره برکت میدهد. برخی بچه ها:ما اون جوری راحت نیستیم. برخی دیگر : راست میگن بحرف کنیم ... (منم ضمن تشکر گفتم :روحیه ی اجتماعی رو از مهسا یاد بگیرین . 1000 امتیاز به نفعت. مستمر عربیت 20دوست داشتنبعداز جمع کردن سفره دوباره مداحی شروع شد اینبار نیزیکی دیگر از دختران خوش صدا  مولدی خواند وبادست وتکرار دوستان همراهی شد. پس از آن خانم یعقوبی میکروفن را گرفته و به نقل تجربیات پرداخته و خاطراتی را نیز از کتابی خواندن...شب از نیمه گذشته بود دوباره گروههای کلاسی کنار هم نشستند و صدای خنده وقهقه شان بلندبود. خیلی خنده‌دار خانم دکتر یکی از دوستان خانم یعقوبی بود خیلی خیر وبسیار خوب میلیونها تومان برای خرید تجهیزات بیمارستان مناطق محروم اهدا کرده واکنون نیز گل مصنوعی از یکی از نیازمندان برای فروش آورده بودگل تقدیم شماخلاصه ید طولایی در انفاق داشت. ایشان بهمراه خواهر خانم یعقوبی که سال آخر دندانپزشکی را میخواند صحبت میکردندچه کنیم که قدر وقت را بدانند وبه لغو وبطالت نگذرانند. خنده ی بلند گناه است.خانم دندانپزشک:باید بدانیم که اصلا"حق نداریم بلند حرف بزنیم.  من گفتم: میشه ازتون خواهش کنم براشون حرف بزنید و بگیدکه:....  اصلا!خانم دکتر:نصیحت فایده ندارد. -:باید تشنگی ایجاد کرد. من: چگونه؟ -:خودمان هم نمیدانیم این سوالی است که باید روش فکر کردباید فکر کردمن:چه کسی وکجا وچه موقع باید به بجه هایمان یاد بدهدآداب اجتماعی ومسائل اخلاقی را. خانواده؟مدرسه؟دانشگاه؟جامعه؟تلویزیون؟... چرا هرکدام به گردن دیگری می اندازد؟حدود ساعت 2 بایک مکافاتی خوابیدندهیسسسسساعت 4 بیدار شدم و صدای خوش اذان از بلندگوی نمازخانه پخش شدوبعدازنماز جماعت دعای عهد نیز با صدای دلنشین یکی از بچه ها خوانده شد . از بچه ها خواستم بخوابند تا ساعت 7 برای صبحانه.. ندا از بچه های پیش دانشگاهی کتابشو برداشت و رفت تو سالن درس بخونه. مادر یکی از بچه ها بعداززیارت عاشورا...نان تازه گرفته بود چای و صبحانه آماده کرده بود. یکی از بچه ها که بی خوابی بسرش زده بود کنار من دراز کشیده بود و به محض اینکه خوابم میبرد میگفت: خانم صنمی نخوابین.من نمیذارم...شوخیفایده نداشت بلند شدم با صدای موبایل:بی تو ای صاحب زمان بی قرارم هر زمان... بیدارشان کردم سفره پهن کردیم و ساعت 8 شد یکی یکی دنبال دختران خوبشان آمدن.خانم یعقوبی از بچه ها خواستند:معایب و محاسن اردو را بنویسند و با پیشنهاد تحویل دهند . منم خداحافظی کردم درحالیکه خانم دندانپزشک داشت نمازخانه را جارو میکرد وخانم یعقوبی با 2 تا از بچه ها در مدرسه بودند. شرمنده


سلام بر دوستان خوبم. من هم آمدم تا بگویم رهبر عزیز! جوانان خوب کشور مان این سخن بنیانگذار جمهوری اسلامی را فراموش نکرده اند که: پشتیبان ولایت فقیه باشید تا آسیبی به مملکت نرسد . خدارا شکر که مردم خوب ما بیدارند واز آمریکا بیزار.... به امید روزی که کشور را به دست صاحب اصلی آن مولامان حضرت مهدی برسپاریم.


آخرین پست ها
کلیه حقوق مادی و معنوی این وبلاگ برای "فاطمه صنمی" محفوظ می باشد!