چندسال پشت سر هم مسافرت شمال میرفتیم بنا به اصرار بچه ها. وامسال با پیشنهاد مسجدی که پسرم به آنجا میرفت به جنوب رفتیم. ساعت 4 صبح مشهد رسیدیم وقتی وارد حیاط شدم توی ذهنم مقایسه ای بین این دو داشتم ، بد ندیدم برای شما بزرگواران نیز بنویسم:اول شمال: از ابتدایی که وارد اتوبوس میشدم با اینکه با یکی از ادارات مشهد سفر میکردیم نگران پخش موسیقی راننده ی محترم یا صدای ضبط یا موبایل های همسفران بودم. یک سال کلی نوار با خودم برداشتم اما راننده یا مسافران نپذیرفتن و...
از نماز هم بهتر است نگویم با هزار جون کندن لحظات آخر قضاشدن
من طفلک تا بابلسر میبایست حرص بخورم و اعصابم ...
به محض رسیدن به کنار دریا حجاب بی حجاب.انگار مردا اونجا محرمن ...
زمانی برای پخش آهنگ نامناسب اعتراض کردم ،مسئول مربوط:شما که ناراحتی از خونه تون در نیا!
ومن: استفاده از طبیعت حق طبیعی ماست .خداجون برای بنده های خوبش همه چیزو آفریده..
زمانی دیگر برای پخش اذان از بلندگوی مجتمع درخواست کردم مخصوصا" اذان صبح را چون غالب مسافران اوقات شرعی شهر دیگه رو نمیدونن.انگار از محالات روزگار حرف زدم...
خواهش دیگرم این بود : جملاتی زیبا وپند آموز برای حظ وبهره ی انسانهای فراموشکار بنویسند مثلا": آیا میدانید دریا با امواج زیبا یش خداجون را تسبیح میگویند. شنیده ایدکه: نگاه به دریا عبادت است...
حتما" همه ی عزیزان میدانند که شب ساحل دریا چه خبر است؟ انگار آنجا زمین خداجون نیست و حساب وکتابی در کار نیست.
چه درد سرتان بدم وقتی به شهر ودیارمان میرسیدم ووارد حیاط ، احساس خستگی وسنگینی گناه ، دل مردگی و... هرقدر مراقب چشم وگوش خودباشیم باز هم فایده ندارد .خواندن زیارت عاشورا صبح وشب کنار دریا هم دل را آرام نمی کند.
باخود میگفتم مسافرت برای انبساط خاطر است اینکه انقباضش بیشتر بودچه فایده دیگه شمال نمیرم.
واما بشنوید از جنوب:
همسفران خوبمان عده ای از برادران روحانی مسجد صنعتگران مشهد همراه خانواده های محترمشان بودند.
سفر را با نماز جماعت ظهر روی موکت کنار اتوبوس ها با سادگی هرچه تمامترو ناهارعدس پلوآغاز کردیم.
حجاب همسفران شایسته ی تقدیر وتشکربود. مردان در نگاه و خانمها در پوشش.
از صداهای زیبایی که در اتوبوس شنیده میشد:توصیه های آقای ماندگاری (آنجاکه میگفت از برکات این سفر نماز جماعت اول وقت است )این را آن موقع نفهمیدم ودر پایان سفر متوجه شدم.
مداحی ها و سرودهای زیبایی که دل را جلا می بخشید.
ودرطول سفر نماز جماعت اول وقت بسیار لذت بخش بود.
از مناطق عملیاتی گفتن ممکن نیست که باید رفت و دید: از کدام بگویم( دوکوهه مدخل شهر بهشت و پادگان یاران مهدی)
پادگان حمیدیه که شاهد راز ونیازها ی رزمندگان وبه قول سردار جانباز راوی دلاورمان سکوی پرش شهدا به بهشت.
دهلاویه محل خط مقدم رزمندگان ستاد جنگهای نا منظم در اوایل جنگ ومحل مجروحیت دکتر مصطفی چمران که منجر به شهادت این سردار سرافراز اسلام گردید. همان کسی که امام عارفان و مرشد رزمندگان خمینی بت شکن(ره)در پیام خویش در رثای این عبد نمونه خداجون ، شهادت چمران را شهادتی انسان ساز نامیدند.
اروند:سرزمینی که شاهد عبور 3 هزار غواص خط شکن در شب عملیات بوده در نبردی بنام والفجر 8 وبا رمز زیبای یا فاطمه الزهرا.جایی که شهید تازیکه طناب را بدست مولایش میدهد و پشت سرش قدم برمیدارد.
از خرمشهر چه بایدگفت که کتاب دا با 700 صفحه هنوز نتوانسته تمام آنرا به تصویر بکشد. بازدید از موزه ی جنگ آن خالی از لطف نیست. مسجد جامع شهرش اسطوره ونماد استقامت است. از کدام شهیدش باید گفت...
از شلمچه چه بگویم:که شرافتش را با دو حادثه ودو قافله و دو قدم دریافت کرده. اونایی که با شلمچه رفیقند خوب میدونن که یازهرا شب عملیات فقط یک رمز نبود. میدونن که نجوای غروب شلمچه با بقیه ساعات روز فرق میکنه.که دم غروب شهدای پهلو شکسته هم همراه مادرشون ندای[أین بقیه الله ]سرمیدن.
چزابه :هیچ وقت حماسه آفرینی رزمندگان اسلام و هدایت شجاعانه فرماندهان عزیز به ویژه شهید حاج حسین خرازی وشهید ردانی پور را فراموش نمی کند.
فکه: سرزمین شهدای مظلوم وتشنه،مقتل آوینی عزیز...
فتح المبین آخرین عملیات شیردلان دلاور که پشت صدام را به لرزه انداختن. آنجا که خلأ نیروها جبران شد آنجا که مثل خیلی از جاهای دیگر معجزه را به خوبی میشود دید.
نمیدانم از چه بگویم و چگونه... به حرم پیامبر خوبیها دانیال شوش رفتیم واز پیامبرش فرج مولامون رو خواستیم.
راهی جمکران شدیم .ببوسم خاک پاک جمکران را تجلی خانه ی پیغمبران را و... پس از زیارت فاطمه معصومه (س) غزل بازگشت را سریعتر خواندیم..
یکی از بزرگواران برای انبساط خاطر خانواده ها توی اتوبوس مسابقات متعدد لطیفه، شیرین کاری ومسابقات فرهنگی اجرا کرد با جوایزی درخور توجه.
چه جوصمیمی قشنگی! چه زود گذشت کاش خوب هم گذشته باشه و خداجون ازمون راضی...
وقتی واردحیاط خونه مون شدم احساس سبکی و انبساط خاطر میکردم باوجود اینکه ظاهرا" فقط توی خاکها رفته بودیم وهمش گریه..
مسافرت شمال ظاهرا" عشق و کیفش زیاداست و....
آیاتاکنون جنوب رفته اید؟ اگه نرفتین حتما" امتحان کنید تا لمس کنید.... احساس سوختن به تماشا نمیشود.